رفتم ساندویچ بخرم واسه شام شیفت شبم . 

تو شیفتای شب لعنتیا اغلب یادشون میره که یه نفر تو اتاق عمل تک و تنهاس و شام نمیارن اینجا

گرچه اونقدر غذای افتضاحیه که نیاوردنش شرف داره

فقط بلدن جلوی دکترا خم و راست بشن و غذای درست و حسابی براشون بیارن

به قول آقای رمی معده ی ما معده ی گاوه احتمالا هرچیزی میذارن جلومون

  مادامی که انتظار میکشیدم ساندویچم آماده بشه خودمو سرزنش میکردم که چرا تنبلی رو کنار نمیذارم و خودم غذا درست نمیکنم

بعد از کلی معطلی ساندویچو گرفتم و سریع روانه ی شیفت شدم

با اولین گازی که بهش زدم طعم تند سیر رو حس کردم

متنفرم ازش

از فرط گرسنگی خوردمش

دیگه تا مدتها نمیخوام غذای بیرون بخورم

هنوز طعم و بوی سیر رو حس میکنم

فردا صبح هم باید ماسک بزنم و برم وگرنه با بوی سیر همه رو مدهوش میکنم

 

پ.ن: کمی تغییر رویه لازم بود تا با خودم آشتی کنم خدا رو شکر جواب داد کاش از اول اینکارو میکردم

پ.ن: شرط اول اعتماد به نفس و نباختن خود

پ.ن: یه دختر یک ساله و خوردی رو آوردن واسه رگ گیری بغلش کردم تا ببرمش توی ریکاوری که سرشو گذاشت روی شونم نمیتونم حسمو توصیف کنمفقط دیگه نمیتونستم ببینم که سوزن توی دستش میره و گریه میکنه

پ.ن: من میفهمم چی تو سرشه من با این نگاه آشنام

پ.ن: آقای نون رو نصیحت کردم که انقدر به همه لطف نکنه وقتی قدرشو نمیدونن و سوء استفاده میکنن یه هفته س صبح تا شب شیفته جای همه وایمیسهقدرت نه گفتن نداره خستگی و ناراحتی از قیافش میبارید ولی هیچی نمیگفت بهش گفتم لطف مکرر میشه حق مسلم انگار که حرف دلشو زده باشم خیلی خوشش اومد رو تابلوی ریکاوری نوشت 

غذای منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

News dostan نئو دانلود مرجع دانلودهای رایگان لرن پارسی viviana370n9 Rede film پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان آریاناپارس